سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

اگر مستحبها به واجبها زیان رساند ، مستحبها را واگذارید . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
موانع طراحی ساختار حکومت دینی 10 + یکشنبه 103 آبان 13 - 4:0 صبح

اشتراک معنوی وجود
فلسفه اصالت وجود چطور؟ همان که ملاصدرا به فهلویّون نسبت می‌دهد. مقبول امروز حوزه‌های علمیه هم هست. آن‌چه اصیل است و واقعی وجود است، نه ماهیت. چوب را می‌خواهیم بسوزانیم. می‌شود؟ چوبیّت از وجود خارجی چوب درک می‌شود. چوب بودن که ماهیت است و واقعیت ندارد. امری ذهنی است که خودمان جعل می‌کنیم و می‌سازیم. ذغالیّت هم. چطور می‌شود چوب را به ذغال تبدیل کرد؟ وجود باید درون خود تغییر کند، مرتبه آن عوض شود. تشکیکی است، مانند‌: نور. نور قوی با نور ضعیف در مرتبه نوریّت فرق دارد. آیا به نور قوی نور اضافه کرده‌ایم؟ یا به نور ضعیف تاریکی؟ تاریکی عدمی است و نمی‌شود اضافه کرد. پس نور نور است، ولی تشکیکی. - نور که بسیط نیست، فوتون‌ها یا امواج الکترومغناطیس هستند. هر چه تعداد بیشتر قوی‌تر. - بله، نور بسیط نیست. مثال بود، در مثال مناقشه نیست. - خُب یک مثال دیگر بزن. - ندارم. - نیست یعنی. امر بسیط نیست. اگر هم باشد برای من و تو قابل درک نیست. اصلاً امر بسیط که تغییر ندارد. تغییر در آن فرض ندارد. - پس حرکت جوهری چطور؟ - خودت می‌توانی برای حرکت جوهری مثال بزنی؟ واقعی باشدها؟ نداری. نیست. تلاش نکن. جوهری که بسیط تعریف کردی، حرکت ندارد. ذهن خودت مخلوق است. مخلوق مرکّب است. ذهن تو مرکّب است. واقعیت هم مرکّب است. نمی‌توانی درکی از چیزی داشته باشی که مرکّب از اجزا نباشد. اگر «هستی» معنای واحدی داشته باشد، اشتراک معنوی یعنی همین دیگر. تمام‌حقیقت هر واقعیتی را هم «هستی» بدانی. خُب برادر من، تمام واقعیت می‌شود مثل هم. من تو هستم، تو من هستی. این می‌شود همان عرفان نادرستی که برخی نشخوار می‌کنند: ما همه خداییم و خدا ما، همه یکی هستیم و تمام تفاوت‌ها خیالی و وهمی است و تا از این دنیا برویم، آگاه می‌شویم که چیزی جز خدا نیست. یک «وحدت مطلق».
از اصالت وجود نه تنها توصیف تغییر بر نمی‌آید، حتی قادر به تفسیر واقعیت هم نیست. با این فلسفه که نمی‌شود علم تولید کرد؛ معادلاتی که روابط میان واقعیات را نشان دهد و ابزاری برای طراحی حکومت باشد. محکم باید بیان کنیم که تا تفسیر دقیقی از واقعیت نداشته باشیم، واقعیت با تمام تغییرات و تفاوت‌هایی که در آن می‌بینیم، نمی‌توانیم علوم اسلامی تولید کنیم، علوم بر مبنای باورهای دینی.
این ضرورت دارد صریح بیان شود که با فلسفه اصالت وجود نمی‌توان علم تولید کرد؛ نمی‌توان برای تغییر واقعیت معادله داد. این فلسفه قادر نیست مبنای طراحی حکومت قرار گیرد.

از فیلسوف پرسید: انسان چیست؟ - جسم نامی حسّاس متحرّک بالاراده؛ حیوان ناطق. - برادر عزیزم، همه این‌ها که گفتی ماهیت بود. جنس بود، عرض بود، فصل بود. این‌ها ماهیت هستند نه وجود. ماهیت که واقعی نیست. تعریف واقعی از انسان ارائه کن! - آن. - یعنی چه؟ - انسان آن است. [و با دست به یک شخص اشاره می‌کند]. حقیقت انسان به وجود شخصیّه اوست. پس انسان همان است که هست. - ولی آن چیزی که نشان دادی «زید» بود. این تعریفی که دادی می‌شود تعریف زید. خواستم انسان را تعریف کنی. نگو تعریف به حدّ تامّ است. حدّ تامّ مربوط به اصالت ماهیت است. تو اصالت وجودی هستی. تعریف انسان را بر اساس واقعیت بیان کن، نه اعتبار و جعل. - خُب ببین! رجوع کن به مرحله یازدهم کتاب نهایة الحکمة علاّمه. بحث اتحاد عقل و عاقل و معقول. مطلب این است که اصلاً واقعیت قابل تعریف نیست. این‌ها همه وهم است. همه این تعریف‌ها. زیرا برای شناخت و درک که نمی‌شود از راه بیان ماهیت رفت. راه شناخت وحدت است. تو وقتی وحدت پیدا کنی با معلوم، علم به آن حاصل می‌شود از برای تو، یعنی عالم می‌شوی. عالم زمانی خواهی شد که با معلوم یکی شوی. خیلی بحث مفصّلی است و در این مقال نمی‌گنجد. - عزیز دل برادر! من که یک نفس مجرّد و بسیط هستم، چطور وحدت پیدا کنم با یک امر خارجی که به قول خودت مرکّب است و ذواجزاء. این چطور ممکن است؟! - بله، البته. قطعاً ممکن نیست. علاّمه هم همین را فرموده است. اما دقّت نکردی. هر موجود مرکّبی که در خارج هست و واقعیت وجودی دارد، این یک علّتی دارد که آن علّت ضرورتاً واجد تمام خصوصیات آن معلوم است. زیرا می‌دانی که فاقد شیء نمی‌تواند مُعطی آن باشد. حال تو که مجرّد و بسیط هستی، با آن علّت مجرّد و بسیط وحدت پیدا می‌کنی، طبیعتاً علم به تمام معلول‌های او هم پیدا خواهی کرد. یکی از آن معلول‌ها همین شیء مرکّب خارجی است. - یعنی من باید با علّت این شیء وحدت پیدا کنم تا به آن شیء علم پیدا کنم؟! واقعاً خودت به این مطلب باور داری و از همین طریق علم پیدا می‌کنی یا داری شوخی می‌کنی؟! وقتی سیب را می‌بینی، بو می‌کشی، گاز می‌زنی، می‌چشی و بعد می‌گویی: بَه‌بَه، چه شیرین و معطّر و زیباست. رفتی در واقعیت و با خالق آن سیب وحدت پیدا کردی، تا ویژگی‌های این سیب را بشناسی؟!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
موانع طراحی ساختار حکومت دینی 10 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X